نقش آفرینان هنر صنعت اصیل ایرانی-سید احمد بسیطی
در سن 12 سالگی همزمان با مدرسه در محیط خانه از پدر حرفه قلم زنی روی طلا را آموزش دید. در طول مدت کوتاهی کار را از پدر یاد گرفت و کم کم مهارت پیدا کرد.
پایگاه خبری جهان طلا(گلدنیوز)،گفتگویی با سید احمد بسیطی انجام داده است که از زبان خودشان این گفتگوتقدیم حضورتون میشود.
یادم است یک مدال اژدری و خورشیدی را برای اولین بار توانستم به خوبی قلم زنی کنم. اولین کاری که بابتش دستمزد گرفتم یک قاب قرآن بود که با آویزهای طوق مروارید ساختم. مردم آن زمان آن کارها را خیلی خوب می خریدند و خیلی مشتری و خیلی طرفدار داشت.
شب نشینی ها، ختنه سوران، عقد و پاگشا یا ایام عید و در بسیاری مناسبتها که به خانه آشنایان سر می زدیم اکثر کارهای ما روی تاقچه یا دیوار قرار داشت و خیلی از آشنایان به همدیگر می گفتند که این کار فلانی است و این نوع نگاه به دست ساخته های ما افتخار برایمان داشت.
این کارها نه به خاطر پول بلکه به خاطر عشقی که به کار داشتیم برایمان ارزشمند بود. آن زمان دستمزد کارها مثل حالا برکت و پول آن زمان ارزش داشت.
متاسفانه الان مثل آن موقع مشتری برای آن آثار ارزشمند کم است. در حال حاضر بیش از پنجاه سال است که با وجود کهولت سن و به لطف خداوند کار می کنم. هنوز هم که مثل گذشته شروع به کار می کنم متوجه گذشت زمان نمی شوم چون عاشق کار کردن و هنر قلمزنی روی طلا هستم.
جایگاه ممتاز هنر قلم زنی طلا در شهر یزد
جایگاه هنر قلم زنی طلا در شهر یزد جایگاه ارزشمندی است. در گذشته در شهر یزد با کوره های گلی اولیه و دست سازی که با ذغال کار می کرد طلا را قالب گیری می کردند، چرخ های دستی کوچک یکطرفه ای بود که به طرف کار قرار داده می شد و طلا را با چکش حالت می دادند و اساتید آن حرفه با جوشکاری و بوره به سختی روی طلا کار می کردند.
هنر قلمزنی روی طلا از هنرهای فاخر و چشم نواز یزد است. یزد از گذشته جایگاه بالایی در جابجایی رتبه هنر طلای کشور داشته و دارد. شهری که طلا در آن در امن ترین شکل ممکن در بازار شهر جابجا می شد یعنی زرگرها و استاد کارها با فراق بال، طلا را به دست شاگردانشان می دادند تا آنها به دست دیگر همکارانشان برسانند. در حال حاضر نیز به مدد گذشته اش همان اعتبار را دارد و این موقعیت این شهر را ممتاز نشان می دهد.
اولین استاد من
پدرم آسید یحیی بسیطی یکی از ماهرترین اساتید قلمزنی روی طلا بودند. استاد نه تنها از منحصر به فردترین اساتید یزد بلکه شناخته شده ترین اساتید ایران در این رشته بودند. ایشان در عین شگفتی بعضا بدون ریختن طرح روی طلا کار می کردند و به همین دلیل هنرمند عجیبی بودند.
از گذشته پدرم را بنام آسید یحیی حکاک می شناختند. ایشان در محیط خانه کار قلمزنی می کردند. کارهای ایشان قالبی برجسته و دارای ریزه کاری های بخصوصی روی طلا بود که نظیر نداشت، مثل "النگوهای گلی"، "النگوهای هل و گل"، "مدال های توی سینه ی خورشیدی"، "بته جقه"، "گل و مرغ" با "تذهیب" و طرح های زیبایی از "شکارگاه" که روی "سینی"، "گلاب پاش"، "گلدان"، "قاب قرآن"، "مدال" و... پیاده می شد. کارهای مرواریدی که هنوز هم مثل آن دوره خواهان و مشتری دارد.
آن زمان شانه های بزرگی می ساختیم که دخترها مثل "تل" روی موهایشان می گذاشتند و دورتا دور سرشان با نگین قرار می گرفت و هنوز هم به سفارش می سازیم. آن کار برای نمونه در رده کارهای برجسته و خواهان زیادی داشت و الان هم اتفاقا چند تا از آنها را نگه داشته ام. آن زمان زرگرها کارهایشان را به در خانه می آوردند و ما مشتری های خانه گی زیادی (از اقوام همسایگان آشناها و کسانی که در یزد می دانستند پدرم کارهای هنری روی طلا انجام می دهند) داشتیم که سفارش ساخت به پدرم می دادند.
یادم است ایشان دو تا گلدان ساختند که خیلی چیز منحصربه فرد وعجیبی بود و خیلی شهرت پیدا کرد. یکی از کارهای بزرگشان در موزه شهر مشهد نگهداری می شود. پدرم آسید یحیی حکاک در سن هشتاد سالگی و در سال 1355 به رحمت خدارفتند.
خانواده و ازدواج
در دورانی جوانی و زمانی که در بازار کار می کردم یکی از بزازان بازار دختری داشت که بنده به واسطه معرفی یکی از آشنایان با دختر ایشان ازدواج کردم. ماجرا از این قرار بود که یکی از هم محله ای های ما به نام حاجی عباس خجسته که خدا رحمتشان کند به واسطه اینکه از اقوام همسر آینده بنده بود خانواده ایشان را به ما معرفی کردند و ما برای خواستگاری خدمتشان رفتیم و ازدواج صورت گرفت.
آن زمان و حالا اینطور نبوده و نیست که طلاساز و طلافروش به هر مناسبتی برای خانواده خود طلا بخرد، چرا که گاه ما هم مثل دیگر مردم طلا به خانواده یا همسر هدیه می دادیم اما معروف است که می گویند کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد و ما هم خارج از این ضرب المثل نیستیم.
با این حال خود همسرم در طول این همه سال اصلا اهل این چیزها نبود. خانواده ما دو پسر و سه دختر که جمعا به نیت پنج تن، پنج نفر می شدیم. همگی ما مدتی در زمینه قلمزنی طلا کار کردیم اما خواهرها و برادرها راه پدرم را ادامه ندادند و تنها من در جمعشان ادامه دادم، چون قلمزنی حوصله و دقت و صبرزیادی می خواهد و هر کسی این خصوصیتها را نداشته باشد، کار برایش سخت می شود.
البته دو تا از برادرهایم وارد صنف طلا شدند که یکی آب شده فروشی می کند و یکی هم در بازار فروشنده است. خواهرانم هم ازدواج کردند و دامادهایمان هم ارتباطی به طلا نداردند یکی از آنها در آموزش و پرورش و دیگری در تهران در صنف ساخت و نصب پنجره های دو جداره فعال است و جزو صنف طلا نیستند. از میان جمع خانوادگی ما تنها یکی از نوه های دختری از نسل جدید است که اخیرا این هنر را یاد گرفته و قلمزنی می کند.
ورود به بازار: دوران طلایی
بنده پس از مدتی آموزش و کار در خانه در سال 1350 در بازار یزد مغازه خریدم و شروع به کار کردم. در مغازه تک فروشی محصولات هنری خودمان و سایر هم رسته ها را برای فروش می گذاشتم که خیلی خریدار و طرفدار داشت. مغازه ما مغازه کوچکی در بازار خان بود که البته بعدها آن مغازه را فروختم و مغازه بزرگتری خریدم اما آن مغازه هنوز هم هست و همکاران دیگری در آن طلا می فروشند.
در مورد بازار خان شیراز باید بگویم که این بازار متصل به بازار زرگرهاست والبته عرض بازار زرگرها کمتر از بازار خان است و تعداد مغازه زرگرها در بازار خان در حال حاضر بیشتر است. روابط و همکاری در این بازار بسیار خوب بوده است و زرگرهای یزدی مثل حالا از گذشته به هم اعتماد و اطینان بسیاری داشتند. در گذشته کارهای جوشکاری و زرگری عمومیت داشت و قلمزنی بسیار محدود بود.
شکل کار در آن زمان اینگونه بود که در قدیم هر کسی در مغازه خودش کار می کرد و تولید به معنای واقعی وجود داشت و همین تولید به بازار هویت می داد و مثل الان نبود که یک "کیفی" باشد و کار از بیرون بیاورد و نیاز بازار را تامین کند بلکه در آن زمان کارهای مختصری اگر تولید می شد به عنوان نشانه و هویت یزد بود. آن زمان همه استادکارهای ماهری بودند و هر کدام چند شاگرد داشتند که همه شاگردها هم در داخل مغازه کار می کردند.
من بجز بازار یزد با بازار تهران رابطه داشتم و گاه و بیگاه در رفت و آمد به بازار تهران بودم که گاه طلای آب شده برای بازاریان تهران می بردم و آنها را با کارهای ساخته شد تعویض می کردیم. البته الان به خاطر ارتباطات بیشتر و راحتتر کارها فراوان تر به دستمان می رسد و ضرورت و نیازی به حضور در بازار دیگر شهرها نیست.
آن زمان به مدد نگاه در جامعه، خیلی فروشمان بالا بود. مردم برای کادو وهدیه و عروسی و مناسبتهای شاد طلا می خریدند و عجیب هم خرید می کردند و به همین دلیل هم بازار طلا بسیار رونق داشت و طلا کالای سرمایه ای نبود که کسی صرفا برای جمع کردن طلا بخرد و کنار بگذارد. آن زمان طلا بیشتر جنبه زینتی داشت.
در حالی که الان خریدهای آنچنانی نمی شود، مردم قدرت خرید ندارند و یا اگر می خرند ترجیح می دهند زمین و خانه بخرند و پولشان را در اینجور چیزها گیر انداخته اند؛ در صورتی که طلا برخلاف سایر کالاها که به اشتباه در ایران جنبه سرمایه ای پیدا کرده هر زمان و لحظه ای که بخواهید آنی تبدیل به پول نقد می شود.
نوسانات ارز در طول این سالها به بازار طلا و جواهر صدمه بسیاری زده است طوری که وقتی ارز رو به بالا می شود ارزش پول ملی کم می شود و در این حالت مردم تکلیفشان را نمی دانند که آیا بهتر است طلا بخریم یا بفروشیم و این صدمه بسیاری به نگاه جامعه می زند.
اتحادیه طلا: درایت، بینش و اتحاد
زمان پدرم اتحادیه طلا و جواه یزد شکل نگرفته بود و اواسط دهه پنجاه اتحادیه بوجود آمد. یادم است حدود سال 1357 چند تن از دوستان مرا برای پیوستن و کمک به اتحادیه دعوت کردند؛ من هم پذیرفتم و چندین سال در انتخابات اتحادیه رای می آوردم و انتخاب می شدم.
در مجموع نزدیک به سی سال در اتحادیه طلا و جواهر در کنار آقایان خیراللهی، نجفی و دیگر دوستان صنف فعال بودم. آقای خیراللهی رییس اتحادیه طلا و جواهر وقت یزد بسیارعالی اتحادیه را مدیریت می کردند، به صنف آرامش می دادند و بسیار برای ارتقای جایگاه طلای یزد کمک می کردند.
ایشان صاحب نگرش بودند و با اعتقاد و شعار اتحاد کار می کردند. هر زمان اگر اختلافی پیدا می شد ایشان با نگاهی منطقی و از سر بینش به سرعت و درایت آن را حل می کردند. صنف طلا و جواهر همیشه ترکیبی از بزرگان صاحب تجربه و جوانان خلاق و نوگرا بوده است.
دربازار خان که بسیاری از گذشته ها به این بازار هویتی در شان طلا و جواهر و هنر صنعت فاخر یزد بخشیده بودند به مرور زمان و با آمدن جوانها صنف و رسته طلا جایگاه خود در این بازار را تثبیت کرد، طوری که جذابیت طلا و جواهر باعث شد خیلی از مغازه ها مثل بزازی که زمانی جایگاه ویژه ای در بازار داشت جای خود را به طلافروشی بدهد.
هویت طلای یزد
طلای یزد همیشه بیست عیار بوده و این ویژگی این محصول در یزد است. اما متاسفانه این اواخر بعضی ها سراغ عیار 18 رفته اند طوری که کارهایی که از بیرون شهر یزد به بازار شهر می آید عیار 18 دارد. این در حالی است که مشتری سراغ النگوی عیار بیست می آید اما با کمبود آن مواجه است. با این حال کارهای سنتی یزد که گاه خریده می شود و دست مردم موجود است عیار بیست است.
بنده و دوستانم به خاطر تلاش هایمان بسیاری مواقع با شدت پیگیر بودیم که اصالت عیار بیست یزد حفظ شود و به همین خاطر بارها تاکید می کردیم که اگر کسی کاری برای بیرون از شهر یزد می سازد و دوست دارد عیار 18 کار کند، کار کند؛ اما بگذاریم داخل یزد عیار بیست حفظ شود و کارها حتما با این عیار ساخته شود تا ایین جایگاه برای همیشه باقی بماند.
انتهای پیام/